سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 حرف های ساده -

حرف های ساده

یکشنبه 87 تیر 9 ساعت 1:9 صبح

حرف اول:

از دوستامه ..داره تخصص داخلی میخونه ...پزشکه ..

اومده بود سر بزنه ...گفت فلانی از روزی که دارم تخصص می خونم به خدا نزدیک تر شدم...باور نمی کنی ...وقتی می دونی خلقت بدن انسان چقدر پیچیده است ..وقتی می بینی برای اینکه یه لحظه مثلا دستت رو بیاری بالا باید درخواست از سلولی به سلولی بره و از مغز دستور بگیرن و بعددستور مغز به سلول  بیاد و این سلولها شاید میلیاردها باشن...که در کمتر از صدم ثانیه دستور رو می گیرن و فورا اجرا می کنن...

حرفش هنوز تو گوشمه :  آقای فلانی ...من تازه فهمیدم فلج بودن اصلا تعجب نداره ..حرکت تعجب داره ...این سیستم الهی که قدرتی عجیب و بدون مانند داره و مدیریتش می کنه اونقدر بزرگه که همه تفکرات توش ذوب می شن...اونوقت ما آدمها با افتخار میآییم و می گیم رباط ساختیم ...

حرف دوم:

می گفت خوب محیطم بد بود...از در و دیوار تهران گناه و فساد می باره ...دخترهای آنچنانی ...پسرهای آنچنانی ...

راست هم می گفت ...خوب محیط خیلی تاثیر داره ..شاید من هم اگه جای اون بودم همین جوری بودم ...خوب جوونه ...غریزه داره ..وقتی محیط داره تشویقش می کنه به آزادی غریزی ..وقتی محیط داره صداش می زنه به سمت بی خیالی دینی ...وقتی تعداد دیش ماهواره های رو پشت بوم ها از تعداد پرنده ها بیشتر شده ...وقتی دست و پا های لخت ..موهای رنگی ...لب های سرخ  ...چشم های دلربا ...لباس های چسبان ، عشوه های ابلیسی .. بستنی خوری های دسته جمعی ..خلوت های کریستالی ...و....مهیاست ..خدا سیخی چند؟

تازه وقتی یه نیگا که بکنی می بینی بعضی ها که ادعای دین گرایی و تسبیح و شال و هیئت و... دارن تو لحظه های پا دادن از خودتونن و عین شمان ، دیگه دلت هم قرص می شه ...

وقتی از ماشین پیاده می شد اصلا انگار نه انگار روسری سرش نیست ..با بلوز و شلوار آنچنانی اومد و رفت تو اتو شویی و لباس اش رو گرفت ..با افتخار نشست پشت ماشین خوشگلش..چشم حسود کور چه تیپی داشت ...اروپایی ها نیستن کم بیارن ....ای ول تیپ ..ای ول ماشین ..ای ول غیرت ...خدا نیگانکن..نیگا هم می کنی بکن ..من دیگه خجالت نمی کشم ازت ..بذار خوش باشیم

خدا نکنه تو اون محله ها مثلا یکی بره در خونه ای رو بزنه ...زن همسایه می خواد یه احوالپرسی کنه ...در که وا می شه با لباس چشم حسود کور کن ..خانوم خونه می آد دم در ...ایرادی که نداره ..خوب شهری ان ..کلاس رو عشقه ...هر کی بدش می آد نیگا نکنه ..خوب خیلی هام بدشون می آد و نیگا نمی کنن ( خودشون می گن نیگا نمی کنیم من چه می دونم!!!)

دوچرخه سواری خانوها از اون روزی شروع شد که مردها هم پولشون رو خرج ابروهاشون کردن ....اول شرایط سنی داشت ..مثلا تا سن 13 چهاره ساله ها سوار دچرخه می شدن و بابا مامانشون هم می گفتن بذار مریض نشه دخترمون ..چه ایرادی داره ...سرحال می شه ..شاد می شه ...( باعث شادی نسل جوان کشور هم می شه )

الان هم که خانومهای خروس دار( متاهل) دیگه حرمت ها رو شکستن ..علنا می آن و سوار می شن به دوچرخه های قرن عفاف....قرن غربت عفاف.( تازه خلاف هم می آن)

بعدش هم استانداری ها ستاد عفاف و حجاب تشکیل می دن که مبارزه کنن با بی حجابی در جامعه .... و خانومهای استانداری هم با همکارهای مرد تخمه می شکنن و از گل می گن و از بلبل می شنون..بعدش هم می رن ماموریت ...

خلاصه ...

اگه استثناها نبودن من هم باورم می شد می شه مثل اونها بود و خدا هم کاری باهات نداره....

وقتی یادم افتاد دکتر می گفت رفیقم تو آمریکا بهترین دکتر و متخصصه داخلی بیمارستان .....و هنوز هم نماز شبش ترک نمی شه ..بدنم لرزید ...وقتی یادم افتاد تو دانشگاههایی که بیشتر داره شبیه مهمونی های اروپایی می شه ..هنوز دخترهایی هستن که با دیدن رونق بازار همجنس هاشون که با رنگ و روغن و لعاب مثل طلا و سکه دست به دست می چرخن ...به عشق حضرت زهرا و برای رضای خدای فاطمه دست از چادرشون بر نداشتن و سیاهی رنگ چادرشون رو با صد تا زرق و برق سر و صورت و لب و لوچه دخترهای همکلاسی شون عوض نکردن و هر روز هم طعنه ها می شنون و خم به ابرو نمی ارن و یا پسرهایی که هنوز نیگاشون که می کنی فکر نمی کنی ذره ای گناه تو وجودشون باشه و خودشون رو بستن به بیرق اهل بیت (ع) ....آدم می فهمه که حکم خدا تغییر نمی کنه حتی اگه محیطت پر از فساد باشه ....

راستی شهدا مگه کجایی بودن  ... مگه تو همین کوچه ها نبودن ..مگه تو همین خیابون ها قدم نزدن ....

یه نیگا بنداریم به تابلوی کوچه هامون همه چیز دستمون می آد:

کوچه شهید احمدی...

کوچه شهید رضایی ...کوچه شهید ....

هنوز هم می شه شهید شد..اگه خوب به تابلو ها نیگا کنی..شاید جای اسم تو خالی باشه ...کوچه شهید..

اسمتو بنویس ..شاید شد..خدا رو چه دیدی


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها  :